قصه گویی برای نازی
نازنین زهرا عاشق اینه که موقع خواب بهش قصه بگم اونم نه یکی نه دو تا بلکه من بیچاره هروقت که نازنین میگه مامان قصه بگو عزا می گیرم چونکه میدونم تا ده بیست تا قصه براش نگم ول کن نیست ! تازه موضوع قصه ها رو هم خانم خودش انتخاب میکنه ! مثلا میگه مامان قصه حبه انگور و که نمی خواست شامپو بزنه و گریه میکردددددددد! اونو بگو ! یا مامان قصه شنل قرمزی رو که گم شده بود گریه کرده بود اونو بگو ! یا قصه می می نی را که تو عکاسی نمی خندید و مامانش ناراحت شده بود اونو بگو ! ( دقیقا کاری که خودش تو عکاسی کرده بود ! ) و.....معمولا هم همه کارهایی را که خودش دوست نداره بکنه رو به نوعی به شخصیتهای تو قصه ها که می می نی بیچاره و حبه انگور و شنل قر...
نویسنده :
مامانی
20:37